ناپایدار و فانی و بی ثبات. (ناظم الاطباء). - مقارنت یک دمه، مصاحبت و همدمی فانی. ، یک دم. یک لحظه: صحبت یار عزیز حاصل دور بقاست یک دمه دیدار دوست هر دو جهانش بهاست. سعدی
ناپایدار و فانی و بی ثبات. (ناظم الاطباء). - مقارنت یک دمه، مصاحبت و همدمی فانی. ، یک دم. یک لحظه: صحبت یار عزیز حاصل دور بقاست یک دمه دیدار دوست هر دو جهانش بهاست. سعدی
یک نفس: این است که از برای یک دم در چارسوی امید وبیمیم. خاقانی. ، یک لحظه. (آنندراج) (ناظم الاطباء). یک لمحه. (ناظم الاطباء). لحظه ای. (یادداشت مؤلف) : که با من یک زمان چشم آشنا باش مکن بیگانگی یک دم مرا باش. نظامی. بی ما تو به سر بری همه عمر من بی تو گمان مبر که یک دم... سعدی. - امثال: یک دم نشد که بی سر خر زندگی کنیم. و رجوع به دم شود. ، دایم. همیشه. پیوسته. بدون توقف. یک بند. بی وقفه. یک ریز: یک دم حرف می زد
یک نفس: این است که از برای یک دم در چارسوی امید وبیمیم. خاقانی. ، یک لحظه. (آنندراج) (ناظم الاطباء). یک لمحه. (ناظم الاطباء). لحظه ای. (یادداشت مؤلف) : که با من یک زمان چشم آشنا باش مکن بیگانگی یک دم مرا باش. نظامی. بی ما تو به سر بری همه عمر من بی تو گمان مبر که یک دم... سعدی. - امثال: یک دم نشد که بی سر خر زندگی کنیم. و رجوع به دم شود. ، دایم. همیشه. پیوسته. بدون توقف. یک بند. بی وقفه. یک ریز: یک دم حرف می زد
به قدر یک دهان. به اندازۀ یک دهن. دهانی: زان زنخدان یک دهن حلوای سیب گر دهد می دارم از جان بهترش. میرزا صادق دستغیب (از آنندراج). تا لب مشکل گشایت یک دهن خندیده است نیشکر بی عقده روید از شکرزار دلم. سالک یزدی (از آنندراج). لاف برابری به دهان تو گر زند خندد به غنچه مرغ چمن یک دهن بلند. شفیع اثر (از آنندراج). ، هر چیز قلیل. (آنندراج)
به قدر یک دهان. به اندازۀ یک دهن. دهانی: زان زنخدان یک دهن حلوای سیب گر دهد می دارم از جان بهترش. میرزا صادق دستغیب (از آنندراج). تا لب مشکل گشایت یک دهن خندیده است نیشکر بی عقده روید از شکرزار دلم. سالک یزدی (از آنندراج). لاف برابری به دهان تو گر زند خندد به غنچه مرغ چمن یک دهن بلند. شفیع اثر (از آنندراج). ، هر چیز قلیل. (آنندراج)
یک راستا، یک روی خودمانی، بی گمان که دارای جهت واحدباشد، صمیم و خودمانی: ... اما دوستان و یک جهتان بابا عبدل میگویند، بی تردید دارای نیت جزم: که ما بندگان مجموع در مقام خدمتکاری و طاعتگزاری یکدل و یک جهتیم
یک راستا، یک روی خودمانی، بی گمان که دارای جهت واحدباشد، صمیم و خودمانی: ... اما دوستان و یک جهتان بابا عبدل میگویند، بی تردید دارای نیت جزم: که ما بندگان مجموع در مقام خدمتکاری و طاعتگزاری یکدل و یک جهتیم